بحث ولایت فقیه بصورت جامع/قسمت اول

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان اندیشه جويان و آدرس mohammad-taha.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد
.






آمار مطالب

کل مطالب : 450
کل نظرات : 48

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 8
باردید دیروز : 5
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 8
بازدید سال : 1599
بازدید کلی : 206709
بحث ولایت فقیه بصورت جامع/قسمت اول
ولایت فقیه(1)
ضرورت حکومت
قبل از وارد شدن در مقوله اصلی لازم است که اول اصل ضرورت حکومت را به طور کلی واصل ضرورت حاکمیت فقیه را به طور جزیی اثبات کنیم
مسلما هیچ جامعه ای بدون حکومت ثبات وقرار ندارد هرج ومرج اولین فرایند نبود حکومت در هر جامعه است تا آنجا که که حتی اقوام اولیه انسانی به طور غریزی نیاز به آن را احساس می کرده وهر کدام برای به دست گرفتن حکومت وریاست وایجاد قلمرو شخصی با دیگری به نزاع وجنگ می پرداخته اند ضرورت وجود نظام وقانون وحکومت در کنار حب شخصی برای به دست گرفتن زمام امر همیشه محور اصلی جنگها ومنازعات بشر بوده است بنابراین این نیاز به حکومت وقانون هم حکمی فطری است (از آنجا که انسان موجودی اجتماعی وگروهی است ) وهم ضرورت اجتماعی است (از آنجا که عملا انسان در دنیای بیرون بدون وجود نظام وقانون زندگی اجتماعی وفردی اش با اختلال جدی مواجه می شود )
این ضرورت تا آنجاست که امیر مومنان علی علیه السلام وجود رئیس وحاکم ظالم وفاجر را بهتر از نبود حکومت می دانند ومی فرمایند "لابد للناس من امیرٍ برٍاو فاجر" مردم ناگزیر از وجود امیر ند چه نیکوکار باشد وچه فاجر
واین در صورتی است که امر دایر بین نبود حکومت وحاکمیت فاجر باشد ولی تا زمانی که در میان مردم انسانهای عادل وجود داشته باشند مسلم است که حکومت فاسق رسمیت ومشروعیت ندارد مگر آنکه خود مردم به آن حکومت تن در داده وبه ابقای آن راضی باشند
حکومت دینی نیز به عنوان یکی از انواع حکومتها اهمیتش از جهت تضمین اجرای دین وصیانت از آن برای جامعه مسلمان امری انکار نا پذیر است با توجه به اینکه همه ادیان به جز اسلام مورد تحریف قرار گرفته اند ودر بعد حکومتی نیز راهکاری چندان درخور برای تشکیل چنین نظامی ندارند حرف از حکومت دینی در آنها چندان جایگاهی برای بحث ونقد ندارد لکن اسلام تنها دین تحریف نشده وجامعی است که در بعد حکومت واداره جامعه راهکارها وبرنامه های دقیق دارد اسلام دین همه بعدی است که هیچ نیاز وسوالی را بی پاسخ نگذاشته است ودریای بی کرانی است که در ابعاد گوناگون عبادی -اجتماعی -سیاسی -نظامی -تجارت -ارتباطات- حقوق- فرهنگ -اخلاق و... دارای احکام وراهکارهای گسترده علمی و عملی است روی همین اساس در جامعه اسلامی احتیاج به ناظر اسلام شناسی است که بتواند دین را از آغشتگی ها وبدعتها وتحریف ها واعوجاجات حفظ کند و مانند دیگر ادیان حربه وآلت دست عوام نشود حال اینکه این ناظر یا ناظرین باید خود حاکم باشند یا نه می گوییم که ضرورتی برای این مسئله نیست که حتما ناظر حاکم باشد کما اینکه تمام مراجع وفقهای عادل در طول تاریخ وظیفه صیانت را به خوبی انجام داده اند بدون آنکه قدرت وحاکمیت به دست آنها باشد ولی از آنجا که بخشی از احکام اسلام جنبه حکومتی دارد وجود اسلام شناس وفقیه در راس حکومت تضمین بیشتری نسبت به اجرای دین ونظارت بر آن را در جامعه به همراه دارد واین اولویت امری انکار نا پذیر است به عبارت دقیقتر: در جامعه ای که مردمش مسلمانند باید اسلام واحکام آن اصل ومحور باشد ولازمه این مطلب این است که باید حرف فقها واسلام شناسان اصل قرار گیرد ودر صورت تزاحم بین دو نظریه در جامعه نظریه فقیه یا فقهای اعلم نافذتر و برتر خواهد بود ولی لازمه این مسئله این نیست که شخص اول ودوم سیاسی جامعه حتما فقیه باشند بلکه اگر غیر فقیه هم باشند باید عملکرد وگفتارشان تحت تصحیح و تبعیت از فقیه یا فقهای اعلم باشد واین خود باید به صورت یک قانون لازم الاجرا بر فضای سیاسی وقانون گذاری واجرایی در آید بنابراین اصل این است که در هر حال باید فقها در جامعه ناظر باشند وعملکرد یا گفتاری که خلاف نظریه ایشان باشد مشروعیت ندارد ولی این نظارت به دو صورت می تواند باشد یکی اینکه شخص اول سیاسی مملکت ،فقیه باشد (یعنی فقیه هم ناظر دینی باشد وهم حاکم جامعه ونظارت دینی لازمه اش نظارت سیاسی است چون سیاست هم باید بر گرفته از فقه باشد ) وتمام اختیارات وفصل الخطاب های دینی وسیاسی به او سپرده شود وحتی در صورت تزاحم گفته او با نظر فقهای دیگر نظر او اصل دانسته شود ودوم اینکه جامعه یک دولت و گرداننده ای داشته باشد لکن تصویب قوانین با نظارت فقها و جبهه گیریهای سیاسی ودینی تحت نظارت آنان باشد بدون آنکه در فضای مسئولیت وزحمت ورنج حکومت داری وارد شوند . اما اینکه کدام یک از این دو شکل ولایت فقها برتر است باید گفت که هر یک از این صورت هم نقاط مثبت دارند وهم منفی که در طول بحث بدان اشاره خواهد شد
بنابراین ما در اینجا از جهت عقلی بحثی نداریم که ولایت فقیه در جامعه مسلمان (در هر یک از دو صورت بالا )اولی است از ولایت غیر فقیه واین حکم هم از احکام عقلی ثانوی است یعنی نیاز به مقدمات دیگر دارد وامری بدیهی نیست که تصورش مساوی با تصدیق آن باشد

بنابراین از جهت عقلی اولویت حکومت فقیه در جامعه اسلامی امری است مورد تایید ولی این تایید یک امر کلی است وما برای وارد شدن در شعوبات این مسئله باید از را ه ادله دیگر یعنی کتاب وسنت وارد شویم
اثبات ولایت فقیه:
اثبات ولایت فقیه یا ادله ولایت فقیه هیچ مفهومی ندارد بنابراین نیاز به آوردن یک قید اضافه است یا باید بگوییم اثبات اولویت یا ادله اولویت حکومت فقیه نسبت به غیر فقیه یا بگوییم ضرورت وجود وحکومت فقیه در جامعه مسلمان(نمی گوییم جامعه اسلامی ،زیرا بین این دو تفاوت زیادی است)
1- اگر منظور اولی باشد که دلیل عقلی در این باب مکفی است وآن اینکه جامعه دینی واجرای همه جانبه وصحیح دین در جامعه نیاز به حکومت دینی دارد وغیر از این ترجیح بلا مرجح است وحکومت دینی اعم از این است که در راس آن (یعنی دولت)انسان عادل منتخب فقیه یا غیر فقیه باشد که او و دیگر مسئولین تحت امر قانون اسلام وهدایت فقها ی اعلم جامعه را اداره کنند یا اینکه در راس مملکت فرد عادل منتخب وفقیهی به عنوان رهبر قرار گیرد که از اینجا به بعد بحثمان روی همین شق دوم است
2- اگر منظور ضرورت (نه اولویت)حکومت فقیه نسبت به غیر فقیه باشد که باید گفت اولا این ضرورت مسبب از مسئله تشکیل حکومت در زمان غیبت است باید دید که اولا شرایط تشکیل حکومت در زمان غیبت چیست وثانیا آیا تشکیل حکومت دینی امری واجب است یا نه اگر واجب باشد برای ضرورت در راس بودن فقیه یا به حکم عقل رجوع می کنیم که عقل فقط اولویت را می رساند یا به ادله که ادله هم در این باب یا نارسا هستند یا تاکید وارشاد به همان حکم عقل دارند ودلیل مستقل محسوب نمی شوند که بعدا به شرح آنها خواهیم برداخت
واگر منظور از ضرورت ،ضرورت تبعیت واطاعت از ولی فقیه (به معنای دومی که گفتیم)باشد خواهیم گفت که اینجا مسئله تبعیت مربوط به فقیه بما هو فقیه نیست بلکه بما هو حاکم است بنابراین اگر غیر فقیه هم حاکم باشد این تبعیت امری لازم وواجب است لذا دلیلی ندارد که فقط وقتی پای حاکمیت فقیه به میان آید حرف از اطاعت وتبعیت بزنیم بنابراین ادله قرانی وروایی که به آنها در این باب استناد می شود یا مشعر به تبعیت از فقیه بما هو فقیه است یااگر بماهو حاکم هم باشند حکم وامر تاکیدی است نه تاسیسی یعنی موکد به حکم عقلند بنابراین استناد به هر آیه وروایتی در این باب بی مورد است ولی طرداً للباب ما روایات وآیات مهم را بیان کرده وبحث اجتهادی خود را در مورد آنها بیان می داریم
1- آیه:فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ في‏ ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فيهِ تَخْتَلِفُونَ *وَ أَنِ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ وَ احْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّما يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُصيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَ إِنَّ كَثيراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ *أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ
2- مرحوم صدوق از اميرالمؤمنين علیه السلام نقل مى كند كه رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: "اللهم ارحم خلفايى" (خدايا! جانشينان مرا مورد رحمت خويش قرار ده ) از آن حضرت‏ سؤال شد: جانشينان شما چه كسانى هستند؟ حضرت فرمود: "الّذين يأتون من بعدى يروون حديثى و سنّتى" (آنان كه بعد از من مى‏آيند و حديث و سنّت مرا نقل مى كنند)
3-.توقيع شريفى كه مرحوم صدوق در كتاب اكمال الدين از اسحاق بن يعقوب نقل مى كند كه حضرت ولى عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف در پاسخ به پرسش‏هاى او به خط مباركشان مرقوم فرمودند:

أمّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا، فإنّهم حجّتى عليكم و أنا حجّة الله عليهم" (در رويدادهايى كه اتّفاق مى افتد، به راويان حديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا آنان حجّت من بر شمايند و من حجّت خدا بر آنان هستم.

4-عمربن حنظله که از روات ورجال عادل وجلیل القدراست مى‏گوید: از امام‏صادق علیه السلام پرسیدم اگر دو نفر از شیعیان در مورد قرض و میراثى اختلاف‏پیدا كردند و به سلطان یا قاضى وقت مراجعه مى‏كنند آیا این رجوع به‏آنها حلال است. امام فرمود: كسى كه قضاوت خود را به آنها ارجاع دهنددر مسئله حقى باشد و یا در مسئله باطل، به درستى كه به «طاغوت‏»مراجعه نموده است. و آنچه را كه آنها براى او قضاوت نموده‏اند به‏درستى كه اگر بگیرد به طور حرام گرفته است اگر چه آن را كه مى‏گیرد حق‏ثابت او باشد: زیرا آن را به حكم طاغوت یعنى كسى كه خداوند دستورداده است كه از او رویگردان باشد گرفته است. زیرا خداوند مى‏فرماید:«تصمیم مى‏گیرند كه قضاوت خود را به نزد طاغوت ببرند در صورتى كه‏دستور دارند كه از طاغوت رویگردان باشند».(یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ). ابن حنظله مى‏گوید: پرسیدم: پس چه كند؟ حضرت فرمود: تحقیق كنند و ببینند چه كسى از شما،حدیث ما را روایت مى‏كند و در حلال و حرام ما مطالعه مى‏كند و احكام مارا مى‏شناسد پس باید به حكم او راضى شوند به درستى كه من او را برشما حاكم قرار دادم. پس اگر بنا بر دستورات ما، براى شما حكمى صادركرد و افرادى از او نپذیرفتند بدانند كه حكم خدا را تضعیف نموده وما را رد نموده‏اند. پس كسى كه ما را رد مى‏كند مثل این است كه خدا رارد كرده است كه این در حد شرك سبت‏به خداوند است
"من کان منکم ممن قد روی حدیثنا و نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا فلیرضوا به حکماً فانی قد جعلته علیکم حاکماً فاذا حکم بحکمنا فلم یقبل منه فانما استخف بحکمنا و علینا رد و الرادعلینا کالراد علی الله وهو علی حد الشرک بالله»
حضرت امام خمینی (ره) از این حدیث چهار حکم کلی را استنباط می‌کند.
1- تحریم دادخواهی از قدرت‌های ناروا: حضرت در جواب از مراجعه به مقامات حکومتی ناروا ، چه اجرایی و چه قضایی نهی فرمایند.

2- حکم سیاسی اسلام: این حکم سیاسی اسلام است . حکمی است که سبب می‌شود مسلمانان از مراجعه به قدرت‌های ناروا و قضاتی که دست نشانده آنها هستند خودداری کنند تا دستگاه‌های دولتی جائر و غیر اسلامی بسته شود.

3- مرجع امور علمای اسلامند: در پیشامدها و منازعات باید به راویان حدیث، که به حلال و حرام خدا، طبق قواعد، آشنایند و احکام ما را طبق موازین عقلی و شرعی می‌شناسند رجوع کنند.

4- علما منصوب به فرمانروایی‌اند: می‌فرماید: فَانّی قَد جَعَلتهُ عَلیکُم حاکماً؛ من کسی را که دارای چنین شرایطی باشد،‌حاکم (فرمانروا) بر شما قرار داده‌ام. و کسی که این شرایط را دارا باشد، از طرف من برای امور حکومتی و قضایی مسلمین تعیین شده و مسلمانان حق ندارند به غیر او رجوع کنند .

5- قال الصادق علیه السلام : فاما من کان من الفقها صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا لهواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه" از میان فقها کسانی که مراقب ونگهدارنده نفس وحافظ دینشان ومخالف هوا ومطیع امر مولا (امام معصوم)اند بر مردم واجب است که از ایشان تقلید کنند
6- آیه : یا ایها الذین آمنوا اطیعوالله واطیعو الرسول واولی الامر منکم
نقد ادله
نقد دلیل اول : جالب است که این دلیل جدیدا به ادله موجود اضافه شده من که هر چه فکر کردم هیچ ارتباطی بین این آیه و مسئله ما نحن فیه نیافتم مگر از جهت تسری دادن وظایف سیاسی اجتماعی ودینی نبی اسلام به فقیه که در این مورد جای بحثی نیست ومطلب خیلی واضح است واین خاص فقیه هم نیست بلکه هر کس دیگر هم در جامعه بر سر کار بیاید این وظایف را یا مستقیما باید انجام دهد یا نیابتا به دیگران واگذارد بنا براین این مسئله فرع ثبوت ووجود یا اثبات ضرورت حاکمیت فقیه در جامعه است واصلا ربطی به موضوع بحث ندارد ولی اینها اشتباها این را جزو ادله اثبات اولویت یا ضرورت یا تبعیت از ولایت فقیه آورده اند که جزو هیچ کدام نیست
نقد دلیل دوم : در این حدیث رسول اسلام حرف از جانشینی روات احادیث به میان می آورند ولی این فقط دلالت بر خلافت معنوی وعلمی دارد نه خلافت حکومتی چون اگر این گونه باشد باید گفت در طول هزار وچهار صد سال تمام احادیث نقل شده از رسول اسلام مخدوش است زیرا این احادیث را غیر خلفا وحاکمان نقل کرده اند!!! این حدیث دقیقا شبیه حدیث دیگری است که از رسول اسلام نقل گردیده که می فرمایند" العلماء ورثه الانبیاء " که این وراثت یک وراثت علمی ومعنوی است نه صوری بنابراین اینها که این حدیث را دال بر مسئله ولایت فقیه گرفته اند جمود بر لفظ کرده اند وبه اشتراک لفظی یا تشبیه لفظی دقت نکرده اند
نقد دلیل سوم : در این حدیث امر به رجوع به راوی بما هو راوی وفقیه بما هو فقیه است نه بما هو حاکم علاوه بر این ،راوی اعم از حاکم فقیه است در غیر این صورت باید در یک زمان همه راویان حاکم ورهبر باشند ! ثانیا: در اینجا بحث از رجوع است در حالی که در باب حکومت رجوع معنا ندارد بلکه آنجا بحث از تبعیت و اطاعت است ثالثا: رفع حوادث واقعه منحصر به رجوع به رهبر نیست بلکه با رجوع به ولی فقیه تشریعی یا همان مراجع تقلید نیز این مهم قابل حل است کما اینکه در طول تاریخ تشیع همیشه در حوادث واقعه مردم به مراجع ورهبران دینی رو می آوردند وبسیاری از فتنه ها یا شبهات سیاسی یا اجتماعی ودینی توسط مراجع حل وفصل می گردیده بدون آنکه حکومت به دست آنها باشد
نقد دلیل چهارم :
رجوع در امور شرعی به دستگاه ظلم از نظر قرآن مورد منع است مگر در جایی که اضطرار باشد اما رجوع به انسان عادل وآگاه به حلال وحرام نیزاعم از قاضی وحَکَم توافقی وتصالحی ونیز اعم از فقیهی است که حاکم جامعه باشد یا فقیهی که فقط امر مرجعیت دینی را عهده دار است علاوه بر این در طول هزار وچهارصد سال که اکثر حکومتها طاغوت وخود کامه بوده اند مردم به فقهای اعلم وعادل ومراجع دینی رجوع می کرده اند زیرا نه فقیهان ،حاکم بوده اند ونه حاکمان، فقیه بنابراین منظور از امر، رجوع به فقیه بما هو فقیه است نه بما هو حاکم واینکه امام صادق علیه السلام فرمودند قد جعلته حاکما با توجه به سیاق صدر روایت حاکم به معنای حکم کننده در امر قضاوت است وگر نه این اشکال مطرح می شود که اگر در زمانی صد نفر شرایط موجود در این حدیث را دارا باشند باید همه آنها حاکم ورهبر شوند لذا این روایت ارتباطی به مسئله حکومت ندارد عجیب است که شخصیتی مثل امام خمینی در چنین حدیث واضح الدلاله ای می آیند حاکم را به معنی فرمانروا معنی می کند که قرینه منطوق ولفظی خلاف آن کاملا مشهود است علاوه بر این اگر منظور از حاکمیت ،رهبری وفرمانروایی باشد باید در ظاهر امام می فرمود قد جعلنا " نه قد جعلت یا می فرمودند جعله الاسلام . زیرا وقتی می فرمایند قد جعلته مربوط به عصر وزمان خود ایشان می شود ومنحصر در همان مسئله مورد سوال یعنی قضاوت می گردد علاوه بر آن مقدمات حکمت برای اطراد واتساع وسرایت حکم به غیر قاضی فراهم نیست به اضافه اینکه مسئله حکومت رای وانتخاب از سوی مردم را نیز نیاز دارد مگر آنکه امام معصوم کسی را معینا معرفی کند ولی چون کلی بیان کرده اند وهمیشه هم در جامعه افراد راوی وفقیه وعادل متعددند برای مسئله حکومت انتخاب یکی از آنها توسط رای مردم ضرورت دارد مگر آنکه بگوییم منظور امام خمینی(ره) بحث ولایت تشریعی فقیه است وحرف ایشان ارتباطی به مسئله حکومت ندارد در این صورت هیچ اشکالی وجود نخواهد داشت چون در ولایت تشریعی فقط تعیین شرایط لازم است وچون ولایت تشریعی انتصابی نیست نیاز به رای کسی ندارد و امام معصوم نیز به صورت کلی وغیر معین شرایطش را برای تمام اعصار معلوم نموده است که در این صورت منظور از "جعلته" اعرفته "می باشد یعنی من او را به شما معرفی کردم
در واقع این نظر وبرداشت امام خمینی از روایت چیز تازه ای نیست وادامه بحث ولایت تشریعی وحجیت فتوای فقیه است که از دیر باز به عنوان یکی از مسلمات ومباحث اصولی در میان فقها مطرح بوده وعنوان ولایت فقیه هم در میان آنها به همین معنا بوده است
سوال: آیا می توان گفت نهی موجود در روایت " ارشادی است؟
جواب: خیر چون ضرورت عدم رجوع به طاغوت یا اولویت رجوع به فقیه مورد نظر روایت نسبت به فقیه غیر او که از عمال طاغوت محسوب می شود مسئله ای نیست که توسط عقل کشف شود ولو به طور ثانوی وحتما باید دلیل دیگری در کار باشد
نقد دلیل پنجم:
در این روایت نیز ولایت تشریعی و اطاعت از فقیه بما هو فقیه منظور است نه بما هو حاکم وهمان بحثی را که ما در روایت قبلی کردیم در اینجا هم پیاده می شود علاوه بر اینکه این روایت ارشاد به حکم عقل نیز می بلشد یعنی دلیل جداگانه ومستقلی محسوب نمی شود زیرا عقل ضرورت رجوع جاهل به عالم را تصدیق وتعیین می کند " فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون" واولویت سوال وتقلید واطاعت از عالم عادل وبا تقوی را نسبت به غیر آن را نیز اذعان می نماید بنابراین هم مسئله تقلید جاهل از عالم وهم مسئله ضرورت اطاعت رعیت از حاکم به حکم عقل تصدیق می شود زیرا همان گونه که ضرورت حکومت به حکم عقل ثابت می شود لزوم اطاعت جامعه از حکومت هم به همان حکم عقل ثابت است حتی اگر قبول کنیم که این آیه به مسئله حکومت اشاره دارد که این چنین نیست باز حکم تاسیسی محسوب نمی شود بلکه تاکید به حکم عقل است
نکته ای که در این روایت وجود دارد ووضوح تعیین آن را در ولایت تشریعی ثابت می کند لفظ " ان یقلدوه " است زیرا در مبحث حکومت باید حرف از "ان یطیعوه " باشد البته ناگفته نماند که وقتی بحث از تقلید می شود این تقلید در تمام امور شرعی اعم از فقهی سیاسی اجتماعی و.... است وتبعیت هم به حکم عقل ومفهوما واجب است زیرا وجوب رجوع بدون وجوب تقلید واطاعت امری مضحک می شود
نقد دلیل ششم:
1- در آیه مذکور اگر منظور از اولو الامر را فقیه آنهم فقیه بما هو حاکم نه بما هو فقیه بگیریم تاکید ی بودن امر بر حکم عقل کاملا مشهود است بنابراین باز دلیل مستقلی محسوب نمی شود 2- او لو الامر اعم از فقیه وغیر فقیه است در حالی که مطلوب ما اثبات انحصار مشروعیت حکومت جامعه اسلامی به حکومت فقیه است در حالی که آیه فاقد این دلالت است نهایتا به اولو الامری اشاره دارد که عادل ومورد تایید جامعه وعامل ومتعهد به اسلام است اما فقاهت از آن استخراج نمی شود واگر بگویید اولویت فقیه بر غیر فقیه امری واضح است آن بر اساس حکم عقل است نه دلالت آیه 3- آیه محتمل بین دو نوع ولایت است یکی ولایت تشریعی ودیگری ولایت مدیریتی وحکومتی واین در صورتی است که ببینیم منظور از لفظ "من" در منکم" چیست اگر"من" تبعیضیه باشد مربوط به امر حکومت می شود که در این صورت امر به اطاعت تاکید به حکم عقل است ودلیل حداگانه ای نیست ثانیا باز اعمیت فقیه وغیر فقیه را داراست ودلالتی بر انحصار آن به فقیه ندارد
ولی اگر لفظ " من " بمعنای "فی" ظرفیه باشد دلالت بر او لو الامر تشریعی دارد که نه قابل نصب است ونه قابل عزل وشرایط تشخیص آن در روایت امام صادق علیه السلام کاملا ذکر شده در این صورت باز مسئله اطاعت از فقیه بما هو فقیه است نه بما هو حاکم


علاوه بر ادله ذکر شده دلیل دیگری را نیز می توان اضافه کرد که البته چون دلالت آن بر تبعیت از فقیه بما هو فقیه واضح است کسی آن را جزو ادله مبحث ولایت فقیه به معنای مورد نظر وخاص یعنی حاکم ورهبر نیاورده والبته تمام دلایل خودشان هم مخدوش است چون ما اصلا هیچ آیه وروایتی که دال بر تبعیت از فقیه بما هو حاکم ونص در این مسئله باشد نداریم واین وجوب تبعیت فقط از راه عقل ثابت می شود
از آنجا که دلیل مذکور در علم اصول به عنوان دلیل حجیت قول فقیه ووجوب اطاعت از او مطرح شده ما نیز آن را در اینجا عنوان می کنیم
وآن آیه نفر است :
" فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم إذا رجعوا إليهم لعلهم يحذرون"
"چرا از هر فرقه وطایفه گروهی برای فرا گرفتن فقه حرکت وهجرت نمی کنند تا در دین فقیه شده تا به سوی قوم خود بر گشته وآنها را انذار کنند باشد که آنها نیز متذکر شوند "
از این آیه دو نوع وجوب استخراج می شود یکی وجوب کفایی تعلم علوم دین وفقه ولزوم اینکه در میان هر قوم وطایفه باید انذار کننده ای وجود داشته باشد دوم دلالت مفهوم آیه بر وجوب قبول قول فقیه است زیرا اگر انذار واجب است حتما باید قبول هم واجب باشد وومعنی ندارد که بر یک طرف تبیین وانذار واجب باشد وبر دیگری قبول "اختیاری باشد

نتیجه:

بحث اصلی ما دراین است که آیا در جامعه اسلامی حاکمیت غیر فقیه مشروعیت دارد یا خیر

در جواب خواهیم گفت که حاکمیت غیر فقیه دو شق دارد 1- حاکمیت طاغوت وجبارین 2- حاکمیت اسلامی ودموکراتیک ولی با زعامت غیر فقیه
مسلم است که شق اول مشروعیت ندارد هر چند که اگر اکثریت مردم آن را بپذیرند رسمیت خواهد داشت ولی دلیلی هم برای عدم مشروعیت حاکمیت غیر فقیه در جامعه نیست به شرط آنکه تحت نظر ولایت فقیه تشریعی ونظارت فقها عمل کند ومجری ومتعهد به اجرای اسلام باشد لکن عقلا اولویت حاکمیت فقیه در جامعه اسلامی ودینی چیزی نیست که بتوان آن را انکار کرد بنابراین تا فقیهی بتواند مسنولیت اداره وحاکمیت جامعه اسلامی را بر عهده گیر د واگذاری امر حکومت به غیر او ترجیح بلا مرجح خواهد بود زیرا فقیه در اداره کردن جامعه بر مبنای اسلام لایق تر وکم اشتباه تر است لکن نحوه وجود خارجی آن را نه عقل ونه شرع هیچ کدام تبیین نکرده اند واین امر در غیر وظایف مربوط به امور شرعی وحسبیه به قرار داد و توافق اجتماعی وقانونی منوط می شود

آیات وروایات ذکر شده نیز در این باب یا نارسا وغیر مدللند (چون یا حمل به مقام قضاوت می شوند یا مشعر به ولایت تشریعی وبیان کننده شرایط آنند یا مشعر به وجوب تبعیت از فقهای عادل وعالم بما هو فقیهند نه بما هو حاکم و شامل همه فقهای اعلم وعادل می شود ونه فقط یک فقیه  ) واگر هم اشاره به تبعیت از فقیه بما هو حاکم هم داشته باشند مشعر به حکم عقلی اند ودلیل مستقل محسوب نمی گردند بنابراین در باب اثبات اولویت حکومت فقیه تکیه اصلی به دلایل کلامی است نه فقهی
نتیجه اینکه آن ولایت فقیهی که در قانون اساسی تعریف شده وحدو حدود اختیاراتش مشخص گردیده مدلل به روایات وآیات نیست بلکه یک امر قرار دادی است چون آنچه در روایات وجود دارد فقاهت به معنای اعم است که شامل همه فقهای عادل وعالم می گردددر حالی که در باب حکومت بیش از یک نفر نمی تواند حاکم باشد

ولایت فقیه 1

ولایت فقیه (2)
شرایط تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت:
آنچه وظیفه اصلی فقها در عصر غیبت است ودر روایات نیز بدان اشاره شده حفظ وصیانت از دین ومبارزه با تحریف ها و مرجعیت دینی در رفع شبهات وفتوا در مسائل مبتلا به جامعه وحوادث واقعه است عمده سیره معصومین علیهم السلام نیز همین بوده است بحث مبارزه با ظلم وطاغوت مسئله ای جداست وشرایط خاص خود را می طلبد وهمان طور که قبلا اشاره شد مامورٌبه در اوامر مربوط به رجوع به فقها وحجیت قول آنها، فقیه بما هو فقیه است نه بما هو حاکم، بنابراین در مسئله تشکیل حکومت باید به سیره عملی ومنش اهل بیت وائمه اطهار علیهم السلام رجوع واستناد کرد چون از آیات چیز چندانی در این زمینه به دست نمی آید
با نگاه به شرایط مختلفی که ائمه علیهم السلام در آن واقع می شدند وبه مقتضای آن " سیره متفاوت وخاصی را در برابر حکومتها اتخاذ می نمودند می توان به یک قاعده وجمع بندی رسید
در اینجا دو حالت وجود دارد
1- حکومت موجود ریشه واساس دین را هدف قرار داده وسکوت در برابر او یا بیعت نمودن باآن منجربه هدم ونابود ی دین می شود در این صورت امام معصوم بر خود لازم می داند که در مقابل چنین رژیمی ایستاده و به هر قیمت از حریم اسلام دفاع کند وسکوت وتقیه را بر خود حرام می داند این وضعیت در زمان ائمه فقط در عصر امام حسین علیه السلام وخلافت یزید (علیه هاویه) به وجود آمد وجمله معروف امام که فرمودند"علی الاسلامِ السلامُ اذ بُلیَتِ الاُمّه براعٍ مثل یزید " فاتحه اسلام را باید خواند در زمانی که جامعه مبتلا به وجود حاکمی مثل یزید شود " به خوبی بیانگر خطر محو وانهدام اسلام در آن شرایط بوده است( در حالی که امام 10 سال از عمر شریف امامت خود را در زمان معاویه سپری کردند ولی هیچ اقدامی درآن زمان انجام ندادند چون می دانستند معاویه علی رغم هر نوع ا قدامی که در جامعه روا می دارد اصل وجوهره دین را هدف قرار نمی دهد ) بنابراین امام بر خود لازم می داند حتی اگر یاوری هم نداشته باشد در مقابل رژیم موجود ایستادگی کند ودر این راه هدف اصلی صیانت از اسلام ونجات ماهیت واساس دین است اعم از اینکه حرکت ونهضت وایستادگی منجر به سقوط حکومت وتشکیل نظام اسلامی بشود یا نشود

در زمان غیبت نیز چنین شرایطی فقط در عصر حکومت پهلوی به وجود آمد که اوج آن در زمان حکومت محمد رضا شاه بود که خطر محو اسلام ونابود شدن اصل وریشه آن کاملا محسوس بود مبارزه این رژیم بااسلام ومحو آثار آن تا حدی بود که حتی سعی شد تاریخ هجری اسلامی را به تاریخ پادشاهی ایران تغییر دهند همچنین تصویب لوایحی که جامعه اسلام را به وادی پستی وذلت سوق می داد - رسوخ فرهنگ بی بند وباری - دست نشاندگی بیش از حد-مبارزه با روحانیت ومظاهر فرهنگ اسلامی ورشد ونمو وقدرت
یافتن فرقه های ضاله ای مثل بهاییت و... منجر به آن شد که شخصیت ممتازی مثل امام خمینی (ره) پا به عرصه بگذارد که حمایت مردمی در چنین زمانی نیز مضاف به علت وتکمیل کننده شرایط تشکیل حکومت اسلامی شد در چنین شرایطی نهضت به عنوان یک امر واجب ابتدائا به هدف دفاع از دین صورت می گیرد نه تشکیل حکومت مگر آنکه این نهضت منجر به سقوط حاکمیت شده ودر ثانی حمایت مردمی نیز برای تشکیل حکومت دینی به رقم قابل قبولی برسد زیرا حتی در صورتی که حکومت ساقط شود ولی مردم از حکومت اسلامی دفاع نکنند و خواهان تشکیل آن نباشند وافراد کافی واسلام شناسان متعهد وعادل به حد قابل قبول برای اداره حکومت اسلامی نرسند وظیفه ای بر عهده امام معصوم یا جانشینان او برای تشکیل چنین حکومتی نیست که بعدا در این مورد بیشتر بحث خواهیم کرد

2- حکومت موجود علی رغم اعمال فسق وفجور با اصل وریشه اسلام سر جنگ ونزاع ندارد ممکن است شاخ وبرگها را بزنند اما ریشه همچنان محفوظ است (1) در چنین شرایطی امام معصوم یا جانشین او در عصر غیبت باز وظیفه خود می داند که در مقابل انحرافات واشکالات دستگاه امر به معروف ونهی از منکر کند (2)مگر آنکه وجود شرایط خاص، تقیه وسکوت را ایجاب نماید که در غالب زمانهای حضور ائمه در جامعه همین گونه بوده یعنی به قدری حکومتهای وقت با موجودیت ائمه اطهار سرکینه و دشمنی داشته اند که وجود مقدس ایشان حتی بدون هیچ حرکت واقدامی همواره در معرض خطر وسوء قصد بوده اند ( به عنوان مثال منصور خلیفه عباسی بارها امام صادق را احضار کرد وهر بار هم تصمیم جدی به قتل ایشان داشت ولی چون بهانه ای کافی برای قتل او نمی یافت مجبور می شد ایشان را آزاد کند یا امام کاظم علیه السلام بدون آنکه هیچ حرکت واقدامی علیه حکومت انجام دهند بخش زیادی از عمر امامت خود را به هیچ بهانه وجرمی در زندان به سر بردند وسرانجام در زندان نیز به شهادت رسیدند یا امام یازدهم (علیه السلام)آن قدر تحت نظر ومراقبت دستگاه وقت بودند که تقریبا ارتباط مردم با ایشان قطع بود )
علاوه بر این از آنجا که وظیفه اصلی ائمه اطهار تبیین شریعت است وجود آنها در جامعه برای انجام این وظیفه مهم لازم بوده بنابراین اگر می خواستند در همان وهله اول در جلوی حکام قرار گیرند بلافاصله به شهادت می رسیدند واسلام واحکام بی کران آن وسیره های عملی واسوه ساز آنان نیز با شهادت زود هنگام معدوم ومحو می گشت لذاامروز حیات وموجودیت اسلام منزَل در حقیقت مدیون تقیه ائمه اطهار علیهم السلام است گاه تقیه از اقدام و رودرویی تاثیرش برای اسلام بیشتر است
بنابراین حتی شرایط نهی از منکر نیز برای آنان بسیار کم فراهم بوده چه رسد به قیام ونهضت که شرایط آن سنگین تر وحساس تر است زیرا در مسئله نهضت وقیام وجود افراد ویاران در خور ولازمی که بتوان برای قیام وتشکیل حکومت به آنها تکیه کرد لازم وشرط است در حالی که هیچ گاه در زمان ائمه غیر از عصر حضرت علی علیه السلام چنین حد نصاب وقابل توجهی به دور وجود مقدس آنها جمع نبودند لذا نهضت وقیام نیز بر عهده آنها واجب نشده است (3)
بنابراین برای نهضت وتشکیل حکومت اسلامی وجود یاران لازم ودر حد نصاب شرط است گاهی اوقات شرایط برای تشکیل حکومت اسلامی فراهم نیست ولی شرایط امر به معروف ونهی از منکر فراهم است وگاه هیچ کدام از این دونوع شرایط ممکن است فراهم نباشد
هر چند مسببات قیام برای تشکیل حکومت در زمان ائمه مهیا نبوده اما گاه شرایطی فراهم می شد که تکلیف تقیه را از دوش آنان بر می داشت مثلا درعهد امام صادق علیه السلام از آنجا که زمان جنگ قدرت بین بنی عباس وبنی امیه بود شرایط خوبی برای امام به وجود آمد که به کارهای گسترده علمی وعقیدتی رو آورند وآزادانه تر بتوانند در جامعه به فعالیت بپردازند (چون تقیه ائمه اطهار تنها در امور سیاسی نبود بلکه تقریبا شامل تمام فعالیتهای اجتماعی می شد) امام رضا علیه السلام نیز در اوایل امامت خود آزادانه گاه به بیان واقعیتها و افشاگری می پرداختند ووقتی از ایشان سوال می شد که آیا خوفی از ناحیه حکومت در این باره ندارند ایشان می فرمود که خیر فعلا حکومت در شرایطی نیست که بتواند مزاحمتی برای من ایجاد کند
از مطالعه در سیره ائمه اسلام می توان فهمید که برای حفظ و پیشبرد اسلام تنها راه ، نهضت برای تشکیل حکومت اسلامی نیست بلکه گاه تقیه وکار مخفی وزیر بنایی کاربردش از نهضت بیشتر است که در واقع یکی از دلایل مهم حفظ موجودیت اسلام بعد از 1400 سال همین سیره تقیه ائمه وفقهای دین بوده تا جاییکه رسول اسلام در این مورد فرموده اند" لا دین لمن لا تقیه له" کسی که تقیه ندارد دین ندارد "
سیره ائمه معصومین (علیهم السلام) در هر زمان متناسب با مصالح اسلام وجامعه اسلامی (توامان) شکل می گرفته یعنی آنها به این می اندیشیدند که حفظ وبقا وموجودیت اسلام در زمان آنها در چیست لذا گاهی سکوت می کردند وگاهی اعتراض گاه صلح می نمودند وشیوه محافظه کارانه در پیش رو می گرفتند و گاه قیام می کردند یا به پیشنهاد قبول حکومت جواب مثبت می داند وسیره اصلاح طلبانه را اتخاذ می نمودند
به عنوان مثال علی علیه السلام که حدود 25 سال سیره محافظه کاری را در مقابل حکومتهای خلفا بر می گزینند دو توجیه عمده بدای آن ذکر می کنند1- در خطر نبودن اساس وریشه اسلام حتی با وجود بعضی بدعتها و اشکالات موجود در سیستم حکومتی خلفا که با این جمله به آن اشاره می کنند "والله لَاَ سلَمنَّ ما سَلَمَت اُمورُ المسلمین ولم یکن فیها جورٌ الّا علی الخاصَّه" به خدا قسم (نسبت به وضعیت موجود) تسلیم خواهم بود تا زمانی که امور مسلمین پا برجاست وجور وستم جز بر عده ای خاص ( حضرت ویارانش) اعمال نمی شود
2- خطرتفرقه وهرج ومرج در جامعه چنانکه فرمودند :" اما حقی فتَرَکتته مَخافَهً اَن یَرتَدَّ الناس ...." اما من از حق خود (نسبت به امر خلافت) گذشتم تا مبادا که مردم (به خاطر جنگ ونزاع) دچار تفرقه وارتداد شوند
بنابراین حضرت مصلحت اسلام وجامعه را در این عرصه اصل وملاک عمل قرار می دهند خود را مکلف به سکوت می دانندولی زمانی که تحت فشار واصرار مردم امر خلافت را قبول می کنند راه اصلاح طلبی دینی رابا شدت وقدرت هر چه تمام وبدون ملاحظه اشخاص دستور حکومتی خود قرار می دهند بنابراین یکی دیگر از شرایط قیام وتشکیل حکومت نبودن مصلحتی اهم همچون حفظ وحدت جامعه اسلامی است که البته می توان گفت این هم به شرط اول بر می گردد یعنی مسئله تهیا وآمادگی جامعه ودنباله روی آن از امام معصوم در جهت قیام ونهضت یا تشکیل حکومت
در زمان امام حسن مجتبی علیه السلام شرایط به نحو دیگر رقم می خورد در اینجا یارانی که حضرت بتواند به وسیله آنان در جلوی سپاه شام ایستادگی کند تا حکومت اسلامی دلخواه حضرت بر اساس آن استقرار یابد وجود ندارند بنابراین جنگ امری بی فایده بود ولی حربه ای بهتر از جنگ برای حضرت وجود داشت وآن قراردادی بود که به وسیله آن حضرت توانست ماهیت وچهره مخفی معاویه را برای همگان روشن سازد چرا که معاویه بعداز مدتی همه آن قرار دادها را نقض کرد وبه عدم پایبندی خود به خواست اسلام ودینداران جامعه اذعان نمود از آنجا که معاویه یک چهره متدین ومتعهد ومزورانه ای برای خود ساخته بود لذا حضرت توانست بدون درگیری مسلحانه وتنها با حربه جنگ سرد افشا گری خوبی علیه دستگاه بنی امیه صورت دهد
نتیجه: برای تشکیل حکومت اسلامی دوشرط اساسی باید وجود داشته باشد یکی حمایت وهمراهی اکثریت جامعه (برای نهضت وقیام)(4)دوم وجود یاران ودینداران عادل وبا شهامت ومطیعی که امام معصوم یا جانشین او بتواند بعد از تشکیل حکومت به وسیله آنان جامعه را اداره کند(که البته شرط دوم مهمتر است) در صورت فراهم شدن این دو مقدمه است که حجت بر امام معصوم یا جانشین اوتمام می شود همان گونه که امیر مونان دلیل اصلی قبول امر خلافت را همین اتمام حجت از سوی مردم عنوان می کنند در ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام نیز این دو شرط مطرح است یکی حمایت اکثریت جامعه جهانی از حضرت وقیام او و دوم تکمیل شدن عدد 313 نفر از یارانی است که حضرت به وسیله آنان بتواند حکومت جهانی را اداره کنند وآنها را در مسئولیتها قرار دهند
هر گاه امام معصوم یا فقیه عادل که جانشین او محسوب می شود شرایط را برای تشکیل حکومت یا قیام فراهم ببیند واز مردم بخواهد که اورا یاری کنند برمردم اطاعت این امر واجب است واگر اورا تنها گذارند مرتکب تمرد وگناه بزرگ شده اند در این صورت تکلیف نیز از عهده امام یا جانشین او(برای تشکیل حکومت یا ادامه آن) ساقط است لکن در حکومتی که امام معصوم تشکیل می دهد با حکومتی که فقیه تشکیل می دهد این فرق وجود دارد که در حکومت امام معصوم مردم نه اختیاری در قبول یا عدم قبول حکومت ونه شخص وی دارند به دلیل دو اصل قرانی یکی " ما کان لهم الخیره من امرهم" ودیگری " النبی اولی بالمومنین من انفسهم"( که تسری شنون نبی به امام معصوم امری واضح است مگر در جایی که دلیلی بر خلاف آن باشد) بنابراین شرط اول یعنی استقبال مردم شرط تخفیفی برای معصوم از جانب خداست نه حقیقی (چون خلافت وامارت آغاز همه سختی ها وصعوبتهاست)وگرنه مردم در حدی نیستند که در مقابل معصوم حق گزینش داشته باشند ومعصوم می تواند حتی بدون رضایت اکثریت بر آنها حاکم شود ودر این صورت نیز حکومتش مشروعیت مطلق دارد
ولی در مورد جانشین ایشان یعنی فقهای عادل مردم باز در قبول یا رد حکومت اسلامی یاقبول ویا عدم قبول احکام دین یا تصرف وگزینش در آن را ندارند ولی در انتخاب شخص حاکم ودیگر مسئولین حق آنان است که خود تصمیم بگیرند وآن کسی را که خود قبول دارند بر منصب بنشانند بنابرین تبعیت مردم در قیام ونهضت فقیه عادل وعالم و جامع الشرایط بما هو فقیه لازم است اما بعد از تشکیل حکومت دیگر فقیه نمی تواند خود یا دیگری را به عنوان حاکم بر مردم تحمیل کند بلکه برای این منظور نظر ورای مردم شرط است چون اینجا دیگر مسئله تبعیت از فقیه بما هو حاکم است که بر مردم نیز لازم است که حاکم را از میان افرادعادل واسلام شناس یا مطیع و تابع اسلام شناسان انتخاب کنند وشرعا حق ندارند حکومت را به غیر از اینها واگذارند بلی اگر حکومت منتخب دینی از نظر مردم ضعیف ونا کارامد باشد  ونتواند دین واخلاق و احکام آن را به نحو مطلوب ودقیق در جامعه پیاده کند یا خود دچار فساد وانحراف شود در این صورت  حکومت به عنوان حکومت دینی مشروعیت نداشته  و مردم حق تغییر نوع نظام دینی  یا افراد حاکم را خواهد داشت  

بعد از تشکیل حکومت بر حاکم لازم است احکام اسلام را بدون ملاحظه و مصلحت گرایی و تبعیض وتقیه موبه مواجرا نماید وبر مردم نیز لازم است به آنچه حکومت اسلام اجرا می کند ومی خواهد گردن نهند ولازم است بر حاکمیت هم ناظرانی گمارده شود که نگذارند از عمل به اسلام واجرای آن تخطی کند که این ناظر امروز در حامعه ما فقهای اعلم و نمایندگان مجلس خبرگانند ولی به هر حال این نظارت باید عملی باشد نه تشریفاتی وصوری

البته در صورتی که اکثریت مردم خواهان تغییر اصل حکومت باشند در اینجا حکومت از رسمیت ساقط است ولو اینکه حکومت فقیه عادل نیز باشد

نکته :همان گونه که گفته شد وجود اسلام شناسان وافراد لایقی که بتوانند در اداره حکومت ، امام معصوم یا فقیه را یاری کنند از شروط تشکیل حکومت است بنابراین نه تنها در مسئولیت رهبری وحاکمیت بلکه در تمام مناصب اسلام شناسان وفقهااولی از دیگران برای مسئولیتند واگر غیر ازاین باشد جامعه از راه ومسیر اسلام ناب منحرف می شود چون غیر فقیه هر چند انسان با تقوا و ظاهر الصلاحی هم باشد اما به دلیل عدم آگاهی و سیطره بر عمق اسلام وفقه مسیر دین را به سوی سطحی گرایی وافراط وتفریط (که غالبا به اسم اسلام تمام می شود )سوق می دهد
سوال: ممکن است گفته شود طبق اصل" لا اکراه فی الدین" چگونه می توان گفت مردم بالاجبار بایدبه حکومت اسلامی گردن نهند واختیاری در گزینش آن ندارند
جواب:این اصل مربوط به کفار است که در قبول اسلام اختیار گزینش را دارند نه مربوط به مسلمین چون فرد بعد از اسلام دیگر نمی تواند از قبول احکام آن تخطی کند یا ازاصل اسلام رو بر گرداند ومرتد شود در عصر ظهور نیزآمده است که حضرت حجت بدون ملاحظه مسلمان نماهایی را که ازگردن نهادن به حکومت طفره می روند وسد راه حکومت او واسلام می شوند می کشند حتی در روایتی که مرحوم شیخ عباس قمی آن را در منتهی الامال آورده اشعار به این مطلب شده که حضرت مسلمانانی را که به سن 20 سالگی رسیده باشند وهنوز احکام دینشان
تصاویر زیباسازی نایت اسکین

تعداد بازدید از این مطلب: 213
موضوعات مرتبط: ولایت فقیه , ,
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود